رسم عاشقی
الان دارم با سحر چت می کنم
اون داره از عشقش میگه ......
از یه عشقی که الان فقط دردش مونده تو دلش..
از سالگرد پر کشیدن عشقش.......
از 16 روز دیگه......
از روزی که 1 سال میشه که از پیشش رفته و نتونسته ببیندش....
از مردنش،از نبودنش......
اون می گه و من اشک می ریزم.........
خوبه بهونه ای گیر آوردم تا باز هم گریه کنم!دیگه به اشکام عادت کردم،شدن همدم روزها و شب هایی که از درد تنهایی و بی کسی پناه میارم بهشون.............
چقدر سریع عصبی و ناراحت میشم،،الان امید رو ناراحت کردم،مجبور شدم ازش معذرت بخوام!
خدایا نذار اون روزی برسه که کسی دور و برم نباشه از اخلاق بدم!
نوشته شده در سه شنبه 89/9/16ساعت
12:35 صبح توسط Ghazal نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |